هندسه اقلیدسی
بيشتر مردم نمي دانند كه در حدود يك سده و نيم پيش انقلابي در زمينه هندسه روي داد كه از لحاظ علمي به عمق انقلاب كوپرنيكي در نجوم و از جنبه نتايج فلسفي به اهميت نگره تكامل داروين بود.
كاكستر (Coxeter) هندسه دان كانادايي مي نويسد:
" تاثير كشف هندسه هذلولوي در تصوري كه از حقيقت و واقعيت داريم آنچنان عميق بوده است كه به دشواري مي توانيم تصور كنيم كه امكان وجود هندسه اي غير از هندسه اقليدسي تا چه اندازه در سال 1820 تكان دهنده جلوه كرده است."
اما همه ما امروزه نام هندسه فضا- زمان نگره نسبيت انيشتين را شنيده ايم. در واقع هندسه پيوستار فضا- زمان به حدي به هندسه نااقليدسي وابسته است كه آگاهي از اين هندسه ها شرط لازم براي درك كامل جهانشناسي نسبيت است.
هندسه اقليدسي يا همان هندسه اي كه در دبيرستان خوانده ايم، هندسه اي است كه بيشتر براي تجسم جهان مادي به كار مي بريم. اين هندسه از كتابي به نام اصول (Elements) به دست ما رسيده كه توسط اقليدس، رياضيدان يوناني ، در حدود 300 سال پيش از ميلاد مسيح نگاشته شده است. تصوري كه ما بر اساس اين هندسه از جهان مادي پيدا كرده ايم تا حد زيادي به توسط ايزاك نيوتن در اواخر سده هفدهم ترسيم شده است.
هندسه هايي كه اقليدسي نيستند از مطالعه عميقتر موضوع توازي در هندسه اقليدسي پيدا شده اند. دو نيمخط موازي عمود بر پاره خط PQ را در نمودار زير در نظر بگيريد:
منشاء هندسه:
واژه " ژئومتري " از دو واژه يوناني: ژئو، به معني زمين، و متراين، به معني اندازه گيري آمده است، هندسه در اصل علم اندازه گيري زمين بوده است. هرودت، مورخ يوناني (سده پنجم قبل از ميلاد) پيدايش هندسه را به مساحان مصري نسبت مي دهد. ولي تمدن هاي كهن ديگر ( بابلي،هندي،چيني) هم اطلاعات هندسي زيادي داشته اند. هندسه پيشينيان در واقع گردآورده اي از روش هاي "قاعده سرانگشتي" بود كه از راه آزمايش، بررسي شباهت ها، حدس ها و شهودهاي اتفاقي دست يافتن به آنها ميسر شده بود.
خلاصه، هندسه موضوعي تجربي بود كه جواب هاي تقريبي آن معمولاً براي مقاصد عملي كافي بودند.
بابلي ها 2000 تا 1600 سال پيش از ميلاد مسيح محيط دايره را 3 برابر قطرش مي گرفتند يعني پي را مساوي 3 اختيار مي كردند.
اين همان مقداري است كه ويتروويوس (Vitruvius) معمار رومي به آن داده بود و در نوشته هاي چيني همان مقدار پيدا شده است. حتي يهوديان باستان اين مقدار را مقدس مي شمردند و مي پنداشتند كه كتاب مقدس آن را تثبيت كرده است و تلاش خاخام نهه ميام (Nehemiah) براي تبديل پي به 72/2 به نتيجه نرسيده بود.
مصريان سال 1800 پيش از ميلاد، طبق پاپيروس رايند، مقدار تقريبي پي را چنين مي گرفته اند:
پي ≈ (1.69)2 ≈ 3.1064
حدس هاي مصريان در پاره اي از موارد درست و در پاره اي ديگر نادرست بودند. يكي از كارهاي برجسته آنان پيدا كردن دستور صحيح براي حجم هرم ناقص مربع القاعده بوده است. از سويي ديگر چنين مي پنداشتند كه دستوري كه براي مساحت مستطيل صحيح است براي هر چهارضلعي نامشخص نيز مي تواند صحيح باشد. هندسه مصري به معني يوناني كلمه علم نبود، بلكه صرفاً انباني بود پر از قواعد محاسبه، بي هيچ موجبي يا توجيهي بابليان در حساب و جبر خيلي از مصريان پيشرفته تر بودند وانگهي، قضيه فيثاغورس را خيلي پيش تر از آنكه فيثاغورس به دنيا بيايد مي دانستند.
ولي يونانيان و بيش از همه طالس اصرار مي ورزيدند كه احكام هندسي بايد از راه استدلال قياسي ثابت شوند نه راه آزمايش و خطا.
طالس با محاسبات قسمتي درست و قسمتي نادرست كه از رياضيات بايلي و مصري در دست بود آشنايي داشت. وي ضمن كوشش براي تميز نتايج درست از نادرست نخستين هندسه منطقي را بنياد نهاد ( طالس به سبب پيشگويي خورشيد گرفتگي سال 585 پيش از ميلاد نيز مشهور است ). استخراج منظم قضايا از راه اثبات، از مشخصات رياضيات يوناني و كاملاً تازه بوده است. نظام بخشي و تابع اصول سازي كه با طالس آغاز شده بود مدت دو سده توسط فيثاغورس و شاگردانش ادامه يافت. معاصران فيثاغورس در او به ديده پيامبري ديني مي نگريستند. او به ابديت روح و تناسخ معتقد بود. او از پيروان خود يك " جمعيت برادري" تشكيل داد كه آداب تهذيب و تزكيه اي خاص خود داشت و پيرو عقايد گياهخواري و اشتراك اموال بود.
تمايز فيثاغورسيان از ديگر گروه هاي مذهبي در اين بود كه آنان اعتلاي روح و يگانگي با خدا را از راه مطالعه موسيقي و رياضي ميسر مي دانستند. در موسيقي، فيثاغورس نسبتهاي صحيح فواصل هارمونيك را حساب كرد. در رياضيات، خواص مرموز و شگفت انگيز اعداد را تعليم مي داد. كتاب هفتم اصول اقليدس كه كتابي درباره نگره اعداد است در مكتب او آموخته مي شد. زماني كه فيثاغورسيان طول هاي گنگ نظير 2√ را كشف كردند به سختي يكه خوردند و در آغاز كوشيدند كه اين كشف را پوشيده نگاه دارند. از آنجايي كه فيثاغورسيان 2√ را عدد نمي شمردند جبر خود را به صورت هندسي درآوردند تا بتوانند2√ و طول هاي گنگ ديگر را به توس
ط پاره خط ( مثلاً 2√ را با قطر مربعي به ضلع واحد) نشان دهند.
پي ريزي منظم هندسه مسطحه توسط مكتب فيثاغورس را بقراط رياضيدان ( با طبيبي به همين نام خلط نشود) در حدود سال 400 پيش از ميلاد مسيح در كتاب اصول سر و صورتي داد با اينكه اين كتاب گم شده است مي توانيم با اطمينان خاطر بگوييم كه قسمت اعظم كتاب هاي اول تا چهارم اصول اقليدس را، كه يك سده بعد منتشر شده، در بر داشته است. فيثاغورسيان هرگز قادر نبودند نگره تناسب هايي را كه بر طول هاي گنگ نيز جاري باشد بسط دهند. اين كار بعداً توسط ائودوكسوس (Eudoxus) كه نگره اش در كتاب پنجم اصول اقليدس گنجانيده شده است، انجام گرفت.
سده چهارم پيش از ميلاد مسيح ناظر شكوفايي آكادمي علوم و فلسفه افلاطون ( كه در حدود 387 پيش از ميلاد بنياد نهاده شد ) بود. افلاطون در كتاب جمهوري مي نويسد: " مطالعه رياضيات دستگاه ذهني را توسعه مي دهد و به كار مي اندازد كه ارزش آن از هزار چشم بيشتر است، زيرا درك حقيقت فقط از راه رياضي ميسر است " افلاطون مي آموخت كه جهان انديشه مهم تر از جهان مادي حواس است زيرا اين جهان سايه جهان اولي است. جهان مادي غاري است نا روشن كه بر روي ديوارهاي آن تنها سايه هاي جهان واقعي خارج را كه به نور خورشيد روشن شده است مي بينيم. خطاهاي حواس بايد از راه تمركز فكر اصلاح شوند، كه خود اين تمركز از راه مطالعه رياضيات بهتر ميسر مي شود. روش سقراطي محاوره اصولاً روش اثبات نامستقيم است كه با آن نشان داده مي شود كه حكم زماني نادرست است كه به تناقضي منجر شود. افلاطون كراراً اثبات گنگ بودن طول قطر مربعي به اضلاع واحد را به عنوان مثالي براي يك روش اثبات نامستقيم (برهان خلف ) آورده است، نكته اينجاست كه اين گنگ بودن طول هرگز نمي توانسته از راه اندازه گيري هاي عيني كه هميشه متضمن يك حاشيه كوچك تجربي خطاست، كشف شود.
اقليدس شاگرد مكتب افلاطون بودكه در حدود 300 سال پيش از ميلاد روش قاطع هندسه يوناني و نگره اعداد را در اصول سيزده جلديش منتشر كرد. با تنظيم اين شاهكار اقليدس ( Eudoxus ) تجربه و كارهاي مهم پيشينيان خود در سده هاي جلوتر را گردهم آورد، تجارب فيثاغورسيان را در كتاب هاي اول تا چهارم و هفتم و نهم، نتايج كارهاي آركيتاس ( Archytas ) را در كتاب هشتم، كارهاي ائودوكسوس را در كتاب هاي پنجم، ششم و دوازدهم و كارهاي تئه تتوس ( Theaetetus ) را در كتاب هاي دهم و سيزدهم.
كتاب اقليدس چنان با طور كامل جانشين كوشش هاي پيشين در شناسانيدن هندسه شد كه كمتر نشانه اي از آن كوشش ها به جا ماند.
روش او در هندسه متجاوز از دو هزار سال بر تعليم اين ماده مسلط بود. روش بنداشتي كه اقليدس به كار برد الگويي است براي آنچه كه ما امروز " رياضيات محض " مي ناميم. محض به معني انديشه محض است، هيچ تجربه عيني براي تحقيق درستي احكام لازم نيست تنها بايد مراقب استدلال در اثبات قضايا بود. اصول اقليدس از اين حيث هم محض است كه متضمن هيچ كاربرد عملي نيست، البته هندسه اقليدسي مورد استعمال بسيار در مسائل عملي مهندسي داشته است، ولي در اصول اشاره اي به آنها نشده است.
در زندگی انسان سه راه دارد: